زندگی انسان ساحتهای مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحتهای فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحتها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) میفرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان مرحوم آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کردهاند. بخش پنجاه و چهارم آن را باهم میخوانیم:
امام امیرالمومنین علیه السلام در ادامه روایت نوف البکالی در وصف شیعیان میفرمایند: «… لَا یُضِیعُ مَا اسْتَحْفَظَهُ، وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ؛ لَا یَبْغِی عَلَی أَحَدٍ، وَ لَا یَغْلِبُهُ الْحَسَدُ، وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمُصَابِ…»: آنچه را باید حفظ کند ضایع نسازد و لقبهای زشت به افراد ندهد، به کسی ستم نکند و مغلوب حسد نشود و به همسایه زیان نزند و مصیبت دیده را شماتت نکند.
حضرت امام علی علیه السلام میفرمایند: شیعه واقعی، وقتی نگهداری چیزی را عهدهدار شد، آن شیء از بین نمیرود و محفوظ میماند. یعنی اگر مسؤولیتی را قبول کند، اعمّ از اینکه مالی را نگهداری کند یا مواظب شخصی یا مکانی باشد، آن قدر در حفاظت آن، دقّت میکند که هیچ وقت از بین نمیرود. حضرت نمیفرمایند کوتاهی نمیکند؛ میگویند: آن شیء ضایع نمیشود؛ یعنی قطعاً او تمام همّ خودش را صرف میکند که آن محفوظ بماند.
لقب بد دادن، رذیلهای اخلاقی
وَ لَا یُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ. دیگران را با نام بد صدا نمیزند. این مطلبی است که در قرآن به آن تصریح شده است: «… وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب …».۱ در میان بسیاری از مردم شایع است که گاهی روی شوخی یا تمسخر، اسمهای سبکی روی اشخاص میگذارند؛ مثل حسن کچل و… و. قرآن در ضمن آیهای که به مسئله غیبت اشاره میکند، به این نکته نیز اشاره میفرماید: «… وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ…».؛ اشخاص را با نام بد خطاب نکنید. این کار، کار زشتی است.«لَا یَبْغِی عَلَی أَحَدٍ». شیعه ما مرز خودش را رعایت میکند و به حق کسی تجاوز نمیکند، نه تجاوز به مال، نه به ناموس، نه به آبرو و نه به پست و مقامِ کسی. در آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إیتاءِ ذِی الْقُرْبی؛ وَ یَنْهی؛ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ۲، مراد از بغی، تجاوز کردن از حقّی است که خدای متعال برای انسان منظور فرموده است.
حسادت و راه درمان آن
«وَ لَا یَغْلِبُهُ الْحَسَدُ». مغلوب حسد واقع نمیشود. اصل حسد، تقریباً احساسی غیر اختیاری است. کمتر کسی است که از این احساس بری باشد. این احساس وقتی پدید میآید که انسان خودش را با یکی از اقرانش به خصوص کسانی که همتای او هستند، مثل هم درسی، هم کلاسی، همشهری، همسایه، مقایسه میکند. در این مقایسه، اگر فهمید که آن شخص مزیتی دارد و به هر دلیلی، او از این مزیت محروم است، یک احساس تقریباً غیر اختیاری، به انسان دست میدهد که چرا او باید بهتر از من باشد؟ این مقایسه نیز، تقریباً به طور طبیعی حاصل میشود، و این طور نیست که اوّل فکر کند که آیا مقایسه کنم یا نکنم؟ تا اینجا حرمتی نیست؛ چون تقریباً غیر اختیاری است.
امّا باقی ماندنِ این احساس و ترتیب اثر دادنِ به این احساس، در حیطه اختیار قرار میگیرد. نظیر این مطلب در نگاه کردن، شنیدن و … نیز وجود دارد. مثلاً شخصی در خیابان در حال عبور است؛ بدون قصد، نگاهش به نامحرمی میافتد؛ احساس لذّتی هم برای او پیدا میشود. تا اینجا مرتکب گناهی نشده است؛ چون عمداً نگاه نکرده و آن لذّت را هم عمداً برای خودش ایجاد نکرده است. امّا ادامه دادن نگاه در اختیار اوست و از اینجا به بعد، حرام است. شاید از این جهت در روایت آمده است: «… أَوَّلُ النَّظْرَةِلَک ؛»۳.
در حالات روحی نیز، امر به همین گونه است. وقتی در قلب شخص، حال حسادتی پیدا شد، تا اینجا گناهی نیست؛ امّا اگر بعد در بارهاش شروع به فکرهای شیطانی کرد، امثال اینگونه افکار: «فلانی به ناحقّ به او کمک کرد و او به اینجا رسید والّا من خیلی از او بهتر هستم و استعدادم خیلی بیشتر است و…»! اینها اختیاری است و نباید ادامه پیدا کند. به محض اینکه چنین احساسی به انسان دست داد، باید خود را منصرف کند و وارد مقوله دیگری شود. مثلاً مطلبی را مطالعه کند،.... اگر زمینهای برای انصراف نیست، با افکار خاصّی میتوان این احساس را ریشه کن کرد. این کار مخصوصاً برای مؤمن راحتتر است که در نکته پایانی به آن اشاره خواهد شد.
مولا علی علیه السلام میفرماید: شیعه مغلوب حسد واقع نمیشود؛ یعنی ممکن است، یک لحظه احساس حسد برای او پیدا شود، امّا ادامه نمیدهد. اگر انسان به این احساس ادامه دهد، خواه ناخواه در صدد بر میآید که شخص محسود را تحقیر و اذیّت کند؛ سعی میکند امتیازش از بین برود و از چشم مردم بیفتد. اینها آثار طبیعی حسادت است، و حسود متوجّه نیست چه میکند. گاهی هم خیال میکند وظیفه شرعی اوست که او را از چشم مردم بیندازد!
مراعات همسایه
«وَ لَا یُضَارُّ بِالْجَار»: در صدد ضرر زدن به همسایه بر نمیآید. گاهی به طور اتفاقی شخصی، موجب ضرری برای انسان میشود. مثلاً ناخودآگاه دستش به چیزی میخورد و شکسته میشود. در این مواقع میگویند: «اَضَرَّ بِه». ولی گاهی انسان در صدد بر میآید که ضرر بزند؛ گرچه ممکن است نتواند ضرر بزند؛ امّا قصد آنرا دارد. به این در صدد برآمدن میگویند: «ضرار».این چنین قصدی گاهی، به طور ناخودآگاه به خاطر کدورتی است که از قبل به دل داشته و گاهی ضرری به انسان زده شده است و حالا در صدد انتقامگیری است. مؤمن اینگونه نیست. گاهی ممکن است، کار مؤمن موجب اضرار به همسایه شود، که در این صورت، عذرخواهی و جبران میکند؛ ولی هیچ وقت در صدد ضرر زدن به همسایه بر نمیآید.
شماتت، نشانه دنائت
«وَ لَا یَشْمَتُ بِالْمُصَابِ». یکی از اخلاقهای بسیار زشت که حاکی از دنائت و پستی صاحب آن است، این است که ببیند کسی گرفتار مصیبتی شده و از این ابتلاء او، خوشحال باشد و بالاتر اینکه، اظهار خوشحالی و شماتت کند. مؤمن هیچ وقت شماتت نمیکند حتّی نسبت به؛ دشمنش. اگر به دشمنش هم مصیبتی وارد شود، اظهار همدردی میکند و به او تسلیت میگوید. ریشه شماتت، یا حسد است یا انتقام گیری، و مؤمن از همه اینها مبرّا است.
معارف توحیدی، بهترین راه درمان رذائل
معمولاً در کتابهای اخلاقی، راههایی که برای درمان رذائل اخلاقی تجویز میشود سه بخش دارد:
قدم اوّل: فکر و شناخت درباره منافع و مضارّ انواع افعال و صفات است.
قدم دوم: حال است. وقتی که فهمید چه منافعی دارد، سعی کند آن را در خود ایجاد کند.
قدم سوم: یک سلسله تمرینهای عملی است.
این مراحل برای مؤمن نیز وجود دارد؛ امّا نوع تفکر و حال و تمرینات او با سایر مردم تفاوت دارد؛ چون انگیزه او متفاوت است. مؤمن به جای اینکه فکر کند که حسد مثلاً چه ضررهایی دارد، فکر میکند: اگر من حسد داشته باشم، باعث میشود که خدا من را دوست نداشته باشد و در این صورت گوهر باقیمتی را از دست میدهم. محبّت خدا کجا، منافع دنیوی کجا؟ وقتی چیزی موافق میل انسان نیست، از جمله اینکه کسی مزیّتی دارد و او محروم است و این زمینه حسد را برای او فراهم کرد، فوراً باید در این باره فکر کند که این امر به تدبیر خداست. خدا خواسته که او اینگونه باشد و من اینگونه. آنچه اکنون واقع شده، مورد اراده خداست و باید راضی بود. این تفکّر زمینه حسد را از بین میبرد.
برای نجات از صفات ناپسند، باید درنظر داشت که اولاً: خدا این صفات را دوست نمیدارد. ثانیاً: نعمتها و مصیبتها همه باذن الله و بقضاء الله و قدره است. هر چیزی اتفاق میافتد در درجه اول خدا به آن علم دارد، و بعد اذن داده که واقع شود، و برای آن أجلی تعیین کرده، و در کتابی نوشته است. این؛ نصّ آیات قرآن و احادیث متواتر است. البتّه درک کردن کُنه این مطالب، کار آسانی نیست؛ بلکه احتیاج به نوری الهی دارد. همه مؤمنین باید این را بدانند که حوادث عالم بی اذن خدا واقع نمیشود. خداوند میفرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی؛ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی؛ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیر * لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی؛ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُم ْ» ۴.؛ هر مصیبتی اتفاق بیفتد، همه در کتابی مکتوب است. سرنوشت یعنی همان که از اول نوشته شده است.
یعنی اینها چیزی نیست که خدا ندانسته در مقابل کار انجامشده واقع شده باشد، به این معنا که خداوند نمیخواست بشود، ولی از دست قدرت خدا بیرون رفت و انجام شد! اینگونه نیست؛ بلکه همه اینها مکتوب است. بعد میفرماید: «إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیر»: این کار برای خدا آسان است. همین که اراده کند همه چیز نوشته شده باشد، نوشته خواهد بود. در آیه بعد، این نکته را تذکر میدهد که چرا این مطلب را برای شما گفتیم و از شما خواستیم که به آن اعتقاد پیدا کنید؟ میفرماید: «لِکَیلا تَأسَوا عَلی مَافَاتَکَم»:؛ برای اینکه وقتی چیزی را از دست دادید، زیاد ناراحت نشوید.؛ «وَ لَاتَفرَحُوا بِمَا آتاکم»:؛ و اگر نعمتی هم به شما میرسد، مثل علم، ثروت، سلامتی، قدرت، محبوبیت اجتماعی، فرزند خوب، همسر خوب، خیلی شاد و سرمست و مغرور نشوید.
مبادا پیش خودتان افتخار کنید که من هستم که چنین و چنانم، این علوم را دارم، این همه استعداد دارم، این بیان خوب را دارم و دیگران محرومند. هرگاه چنین افکاری به ذهنت آمد، به یاد بیاور، چه بودی. حالا هم همان هستی و آنچه اضافه شده، نعمتهایی است که خدا بر تو افزوده است و اینها همه طبق تدبیری مضبوط است و برای هر کسی مقدراتی وجود دارد و متناسب با آنها مسئولیتهایی متوجه ماست. البتّه وجود این مکتوبات از ما رفع تکلیف نمیکند. اگر در آنچه واقع شده، ما تقصیری داشتهایم، مؤاخذه آن تقصیر سر جای خودش خواهد بود. سعی کنید تکلیفتان را انجام دهید و اگر کمبودی وجود دارد، از خدا بخواهید که آنرا بر طرف کند. اگر تقصیری کردهاید، با توبه جبران کنید.پس آنچه به مؤمن در مقابله با این رذیلههای اخلاقی کمک میکند، معارف توحیدی است که عمده آن به توحید افعالی و توجّه به قضا و قدر الهی و راضی بودن به قضای خدا، که نزد خدا از همه چیز محبوبتر است، بر میگردد.
۱؛ الحجرات / ۱۱.
۲؛ النحل / ۹۰.
۳؛ الخصال ج ۱، ص ۳۰۶.
۴؛ الحدید / ۲۲ و ۲۳.
نظر شما